از مکررترین نقدهای وارد بر جامعهشناسی مردممدار در ایران نقد بر معادلی است که برای این مفهوم رایج شده است؛ یعنی معادلِ «جامعهشناسی مردممدار» به جای public sociology. برخی میپرسند: واژۀ «مردم» در ترجمۀ این اصطلاح از کجا آمده است؟ چطور public به مردممدار ترجمه شده است؟ برخی دیگر «مردم» را واژهای میدانند که شایستگیِ ورود به ادبیاتِ آکادمیک ندارد، جز برای نقد و اخراج از آکادمی. اما بهواقع، علتِ چنین پسزنیهایی از جانبِ آکادمی برای این معادل چیست؟ چنین نقدهایی تا چه میزان وارد است؟ نکند این نقدِ واژگانی ریشه در واهمۀ آکادمی از «مردم» دارد؟! اهمیتِ پاسخ به این پرسشها، علاوه بر تکرارِ آنها در مناسبتها و محافلِ اخیر در میان جامعهشناسان، به لزومِ جلوگیری از دامن زدن به اغتشاشِ معنایی در این حوزه نیز مربوط میشود. در بخشهای بعدیِ این یادداشت میکوشم به این پرسشها پاسخ دهم. همچنین میکوشم، معادلهای دیگری را که برای public sociology پیش نهاده شده یا میتوان پیش نهاد بررسی کنم و نشان دهم که مناسبترین معادل برای این مفهوم «جامعهشناسی مردممدار» است. بخشی از نتایجی که در بحثِ واژگانیِ زیر طرح میشوند حاصلِ درگیریِ دو سالۀ نگارنده با ترجمه و ویرایشِ کتابِ Public Sociology: Fifteen Eminent Sociologists Debate Politics and the Profession in the Twenty-first Century بههمراهِ گروهی از مترجمان بوده است که عاقبت مدتی پیش بهثمر رسید و برای انتشار به نشرِ نی سپرده شد. در این کار بود که با گسترۀ واژگانِ مطرح در آثار این حوزه مواجه شدیم و نیاز بود که برای استفاده از معادلهایی مناسب و یکدست طرحی تدارک بینیم. چنان که در ادامه خواهم گفت، در این طرح نمیتوانستیم صرفاً به اتخاذ معادلی برای public sociology بسنده کنیم. در این حوزه با مجموعهای از واژگان مواجهیم، با همپوشانیهای صوری و معنایی، که نیاز است برای مجموعۀ آنها فکری شود، وگرنه جز ابهام و اغتشاشِ معنایی و واژگانی در این حیطه نتیجهای نخواهیم گرفت. در واقع، برای تصمیمگیری در خصوصِ مناسبت یا عدمِ مناسبتِ یک معادل در برگردانِ هر واژه آنچه اهمیتِ بسیار دارد واژگانی است که به نحوی ارتباطِ معنایی با واژۀ موردِ نظر دارند. معادلِ انتخابی باید قابلیتِ آن را داشته باشد تا واژگانِ همسایه و مرتبط با آن واژه را نیز پوشش دهد و در ضمن از اختلاطِ معنایی آنها و بنابراین تقلیلگراییِ واژگانی جلوگیری کند بهنحوی که تا جای ممکن برای دو مفهومِ غیرفارسی معادلِ فارسیِ یکسانی بهکار نرود. با این وصف، از نکاتِ شایانِ توجه در این بحث خوشههای واژگانیِ منبعث از واژۀ public sociology یا واژگانِ همسایه با آن است. باید توجه داشت که واژۀ public sociology از زمان طرح شدن تک و تنها نمانده و در زبان انگلیسی ریشه دوانده است؛ از جمله در اصطلاحاتی چون publics sociology و publics sociologies و sociology of public(s) که پیروِ این اصطلاح طرح شدند. البته واژهای که در این ترکیبها حساسیتی ویژه دارد و باید برایش معادلِ مناسبی تدارک دید واژۀ public (در شکلِ اسم و صفت و جمع و مفرد) است بهنحوی که در ترکیبهای مطرح شده قابلیتِ کاربرد داشته باشد. بحثی واژگانی: نسبتِ public، people، مردم، و مدار به لحاظ ریشه شناختی، واژۀ public از puplicus در زبانِ لاتین در معنای «مرتبط با مردم»[1] ریشه گرفته است. [2] از این رو، بر خلافِ ادعای منتقدان، public را به لحاظِ تبارِ واژگانی نه فقط نمیتوان برکنار از people (مردم) دانست که به نظر میرسد پیوندِ میان این دو واژه چنان محکم است که جدایی انداختن میانشان بیشتر نیاز به توضیح و توجیه دارد تا ادعای طبیعیِ همپوشانیشان. اما در زبانِ فارسی، یکی از شیوههای پسوندسازی بهرهگیری از اسامی است. برای نمونه میتوان به واژه/اسمِ «سرا» به معنای خانه اشاره کرد که با افزوده شدن به انتهای اسمی دیگر نقشِ پسوندی میگیرد و البته معنای قبلی خود را در نقشِ جدید حفظ میکند؛ نظیرِ فرهنگسرا (به معنای خانۀ فرهنگ) و کاروانسرا (به معنای منزلگاهِ کاروان). به همین سیاق، «مدار» نیز اسم است، به معنای محور (لغتنامۀ دهخدا) و «آنچه که چیزی بر آن میگردد» (لغتنامۀ عمید) و میتواند در همین معنا نقشِ پسوندی هم بگیرد. در فرهنگِ فارسیِ سخن ذیلِ این اسم/پسوند و در معنای آن این موارد ذکر شده است: «جزء پسینِ برخی کلماتِ مرکب که توجه و التزام به امری یا چیزی را نشان میدهد»، «آنچه یا آنکه گردِ آن (او) میگردند»، و «معنای مجازی: حیطه». از نمونههای رایجِ کاربردِ این واژه در نقشِ پسوندی عبارتاند از: سیاستمدار، دولتمدار، قانونمدار، شرعمدار، دایرمدار، خلافتمدار، و کجمدار[3] (برای نمونههای بیشتر ن.ک. لغتنامۀ دهخدا و فرهنگِ فارسیِ سخن ذیلِ مدخلِ «مدار»). این واژگانِ مرکب هم نقشِ اسمی دارند و هم نقشِ صفتی. [4] بر این مبنا، معنای واژۀ مرکبِ «مردممدار»، در نقشِ صفت، عبارت است از «آنچه بر مدارِ مردم باشد»، و روشن است که با ریشۀ لاتینِ واژۀ public در معنای ”مرتبط با مردم” قرابتِ معناییِ وثیقی دارد. به این اعتبار، معنایی که از واژۀ مردممدار در ترکیبِ وصفی با واژۀ جامعهشناسی که ”جامعهشناسی مردممدار” را میسازد، فهم میشود شکل و صورتی از جامعهشناسی خواهد بود که به مردم ملتزم است و آنچه در آن طرح میشود در ارتباط با مردم و از منظرِ مردم خواهد بود. به عبارتی دیگر، از این واژه میتوان استنباط کرد که حیطۀ موردِ بحث در این گونه از جامعهشناسی عبارت است از مردم و البته بحث از سایرِ امور (از جمله سیاست و اقتصاد و نظایر اینها) در نسبت با مردم؛ تعبیری که با ایدۀ جامعهشناسی مردم مدار نیز منطبق است. (ن.ک. بوراووی، 1387: 192-194) دیگر معادلهای پیشنهادی منتقدانِ معادلِ «جامعهشناسی مردممدار» عموماً دو معادلِ جایگزین را برای public sociology پیشنهاد میکنند؛ «جامعهشناسی حوزۀ عمومی» و «جامعهشناسی عمومی». در وهلۀ نخست، ایرادِ وارد بر این دو پیشنهاد نازایی آنهاست. به این معنا که هیچ یک از واژگانِ همسایه با public sociology را، که در بالا آمدند، نمیتوان از آنها استخراج کرد. از جمله چطور می توان معادلِ «عمومی» را برای public جمع بست و مثلاً از آن معادلی برای publics sociologies ساخت؟ یا چطور میتوان معادلِ «حوزۀ عمومی» را برای public اتخاذ کرد و از آن هم در معادلسازی برای public sociology بهره گرفت و هم در sociology of public به نحوی که این دو اصطلاح در زبانِ فارسی متفاوت جلوه کنند؟ اما اگر جامعهشناسی مردممدار را به جای public sociology بگذاریم برای برخی واژگانِ مرتبط و همسایه با آن میتوان این پیشنهادها را طرح کرد: public : عموم مردم (اسم)؛ the public: عموم مردم/ امر مردمی؛ a public: گروهی از مردم؛ publics: مردمان/ گروه های مردمی؛ the publics: عموم مردمان/ امر مردمانی؛ publics sociology (ies): جامعهشناسی(های) مردمان مدار؛ sociology of public(s): جامعهشناسی مردم (مردمان/گروه های مردمی) پُرواضح است که پیشنهادهای فوق فقط مربوط به ادبیاتی است که حولِ بحثِ public sociology طرح میشود و معادلهایی عام که همیشه و همهجا کاربرد داشته باشند نخواهند بود. البته مفاهیم و اصطلاحاتِ دیگری هم در این حوزه هستند که لازم است برای ممانعت از اختلاطِ معنایی معادلهایی مناسب برای آن ها تدارک دیده شود. از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ethnosociology: جامعهشناسی مردمی؛ faddish sociology: جامعهشناسی عوامزده؛ pop sociology: جامعهشناسی عوامپسند؛ general sociology: جامعهشناسی عمومی؛ sociology of public sphere: جامعهشناسی حوزۀ عمومی؛ mass: تودۀ مردم؛ crowd: انبوهِ خلق؛ grass roots: عامی؛ people: مردم؛ folk people: عوام؛ general public: عامۀ مردم؛ ordinary people: مردمِ عادی؛ public intellectual: روشنفکرِ مردمی؛ public problems: مسائلِ عمومی در ادامه دقیقتر به نقد دو معادلِ «جامعهشناسی حوزۀ عمومی» و «جامعهشناسی عمومی» میپردازم. نقدِ معادلِ «جامعهشناسی حوزۀ عمومی» علاوه بر نکاتِ کلیِ فوق، ایرادی که مشخصاً بر اتخاذِ معادلِ «جامعهشناسی حوزۀ عمومی» برای public sociology وارد است اشکالی نحوی است. توضیح آنکه، واژۀ «جامعهشناسی حوزۀ عمومی»، برخلافِ public sociology، ترکیبی اضافی است نه وصفی. بر این اساس، اصطلاحِ جامعهشناسی حوزۀ عمومی دلالت بر بخش و شعبهای از جامعهشناسی میکند که قرار است به قلمروِ خاصی از زندگیِ اجتماعی، یعنی حوزۀ عمومی، بپردازد و آن را بررسی کند. بر این اساس، معادلِ فوق را برای sociology of public sphere میتوان بهکار برد نه برای public sociology.[5] این در حالی است که public sociology، و معادلِ «جامعهشناسی مردممدار»، هر دو ترکیبی وصفیاند و به شکل و رویکرد و، خلاصه، پارادایم دیگری در علمِ جامعهشناسی اشاره دارند که نه فقط حوزۀ عمومی را بررسی میکند که هر حوزۀ دیگری را نیز که دیگر جامعهشناسان به آن میپردازند از زاویهای دیگر - یعنی از پشتِ عینکِ مردم و با ایستادن در جایگاه و پایگاهِ گروههای مردمی- بررسی میکند. بنا به استدلالِ فوق، معادلهایی چون «جامعهشناسی مردم» و «جامعهشناسی گروههای مردمی» هم طبعاً نمیتوانند معادلهای مناسبی برای public sociology باشند. نقدِ معادلِ «جامعهشناسی عمومی» اما در خصوصِ دیگر معادل پیشنهادی که منتقدان برای public sociology طرح میکنند، یعنی «جامعهشناسی عمومی»، علاوه بر نقدهای کلی که به آن اشاره شد، باید گفت که اشکالِ عمدهاش اشکالی معنایی است. توضیح آنکه، معنایی که از اصطلاحِ جامعهشناسی عمومی استنباط میشود تلاشی است برای عمومی کردنِ جامعهشناسی. [6] در واقع، این عمومی کردن همان سنتی است در تمام شاخههای علمی، و از جمله علوم اجتماعی و جامعهشناسی، که تحت عنوان vulgarization یا popularization به معنای همهفهمسازی و ترویجِ علم بیشتر ریشههای اروپایی دارد تا امریکایی. [7] باید توجه داشت که گرچه یکی از اهدافِ جامعهشناسی مردممدار همین همهفهمسازی و ترویجِ علم و دستاوردهای جامعهشناسی است، اما این گونه از جامعهشناسی اهدافِ مهمتری را نیز دنبال میکند، که مهمترینِ آنها تولیدِ مشارکتیِ دانشِ جامعهشناسی است. به این اعتبار، اتخاذِ معادلِ «جامعهشناسی عمومی» برای آن نوعی تقلیلگراییِ معناییِ مخرب برای این حیطه خواهد بود. بر این اساس، به نظر میرسد معادلِ جامعهشناسی عمومی برای general sociology مناسب باشد، نه برای public sociology. چنان که گفته شد، مهمترین هدفِ public sociology تولیدِ مشارکتی دانشِ جامعهشناسی به کمکِ گروههای مردمی است. این همان چیزی است که در ادبیاتِ این حوزه تحتِ عنوانِ جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک از آن یاد میشود و مرزهای افتراقِ مهمی با جامعهشناسیِ مردم مدارِ سنتی دارد (ن.ک. بوراووی، 1378: 172-174). درحالیکه گونۀ سنتی نقشی پیامبروار برای جامعهشناس قائل است و منبعِ تولیدِ دانشِ جامعهشناسی را آکادمی میداند و صرفاً در صددِ نشرِ دستاوردهای این دانش میانِ عمومِ مردم است، گونۀ ارگانیک تولیدِ دانشِ جامعهشناسی را مستلزمِ تشریکِ مساعیِ جامعهشناس با گروههای مردمیِ مورد نظرش میداند و بنابراین در وهلۀ نخست نقشِ تسهیلگر را در فرایندِ تولیدِ دانش برای جامعهشناس قائل میشود. گرچه، دانشی که از این مسیر تولید میشود باید رسانههایی بیابند تا در جامعه جاری شود تا تمامیِ گروههای اجتماعی به آنها دسترسی یابند، اما عمومی شدنِ دستاوردهای دانشِ جامعهشناسی برای جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک در اولویت نیست. به تعبیری دیگر، ایدۀ public sociology هم مشتمل بر for public است و هم مشتمل بر with public و، برخلافِ معادلِ «جامعهشناسی عمومی» که فقط وجهِ for public را شامل میشود، معادلِ «جامعهشناسی مردممدار» هر دو وجه را پوشش میدهد (ن.ک. بحثِ مقدماتیِ واژگانی در همین یادداشت در خصوصِ واژگانِ public، people، مردم، و مدار) بیچاره «مردم» واژۀ مردم از آن دست واژگانِ نگونبختی است که با وجودِ سابقۀ دیرینهاش در زبانِ فارسی مدت مدیدی است که زیستِ حاشیهای، یا بهتر بگویم زیستِ گیاهی، بهویژه در آکادمی و بهویژهتر در آکادمیِ جامعهشناسی یافته است. عجیب است که مدتها در این وضعیتِ برزخی مانده و نه میرود و نه میماند! از قدمت این واژه همین بس که در زادسپرم[8] آمده و ابوشکور بلخی و رودکی هم، که از قدیمترین شعرای پارسیگوی ایراناند[9] آن را بهکار بردهاند. [10] اما به واقع چه شد که واژۀ مردم از آکادمیِ جامعهشناسی اخراج شد. این «مردم هراسی» از کجا نشأت گرفته است که به محضِ سخن گفتن از آن اصحابِ آکادمی برآشفته میشوند و به یادِ پسوندهای هراسناکی چون «فریب» (در عوامفریبی) و «زدگی» (در عوامزدگی) میافتند؟[11] این هراس بهویژه از این جهت دغدغۀ این یادداشت است که دامنِ ایده و اصطلاحِ جامعهشناسی مردممدار را، هم به لحاظِ واژگانی هم به لحاظِ محتوایی، نیز گرفته است. به نظرم دستکم یکی از علتهای هراسِ آکادمیِ جامعهشناسی از واژۀ «مردم» این است که یادآورِ پوپولیسم است و پوپولیسم یادآور فاشیسم و موجودیتهای دهشتناکی نظیرِ آن. [12] گویا بر همین اساس اصحابِ آکادمی مردم را، با الصاق برچسبهایی چون «توده» و «عوام»، موجوداتی بیعقل و مخرب تصور میکنند که باید تربیت و کنترل و منضبطشان کرد. با چه ساز و کارهایی؟ تا وقتی که میشد و میشود با ضرب و زور، و از وقتی که نشد و نشود به واسطۀ ساز و کارهای تعبیه شده در جامعۀ انضباطی که دانشِ آکادمیک یکی از آنها بوده و هست؛ گو اینکه صفتِ انتقادی به خود بگیرد که در آدرنو و دیگر اصحابِ مکتبِ فرانکفورت چنان شد که افتد و دانی. چه ناسازه عجیبی! در حالی که آکادمیِ جامعهشناسی دههها از ترسِ فاشیسم مردم را به هر لطایفالحیلی از عرصه بیرون راند، خود به دامنِ فاشیسم در غلتیده، گو اینکه در شکلی بزک شده. و البته که، برخلافِ نظرِ برخی منتقدان، آن چه در وهلۀ نخست اهمیت دارد و لازم است نقدِ فوق را به آن سرایت دهیم اساساً شرایط امکان این یا آن نوع جامعهشناسی نیست، بلکه ارادهای است که در پسِ پشتِ دانش، به سامانِ رایج نهفته است. به این اعتبار، به منتقدانی که میپرسند: ”در جامعه و زمانهای که جامعهشناس حقِ سخن گفتن ندارد، این نقد از چه چیز میگوید؟” باید گفت، به نقدِ ارادهای می پردازد که در پسِ این گونه دانشورزی نهفته است، فارغ از مجال یا عدمِ مجالِ بروزِ و ظهورِ جامعهشناسی در این و آن زمانه. همچنین باید گفت، از قضا جامه شناسی فقط اگر سامانِ دانشورزیاش را دگرگون کند، مجالِ سخن گفتن مییابد. نکتۀ جالبِ توجه در نقدِ منتقدانِ فارسیزبان به واژۀ «مردم» در اصطلاحِ «جامعهشناسی مردممدار»، همسویی آنان با نقدِ منتقدانِ انگلیسیزبان به واژۀ public در اصطلاحِ public sociology است. همانها که ایدۀ جامعهشناسی مردممدار را در ایران ایدهای وارداتی میدانند و به نقدِ آن مینشینند نادانسته با منتقدانِ public sociology در امریکا و اروپا همسو میشوند (از جمله ن.ک. Clawson 2007). عجب آنکه آن ایده را وارداتی میدانند و این نقد را نه! چطور است که موافقت با یک ایده میتواند با برچسبِ وارداتی بودن به نقد کشیده شود اما مخالفتِ با آن، از هر جا نشأت گرفته باشد بومی و محلی تصور میشود؟ این هم به نظر از بازیهای مندرآوردی است برای لاپوشانیِ همدستی با نگرۀ محافظهکاری که سیاستمدار و دانشگاهی و جامعهشناس و غیرجامعهشناس نمیشناسد و این سالها سفت یقۀ همه را چسبیده است. اما حالا چه وقت سخن گفتن از مردم است؟ منتقدی میگوید، در زمانهای که دموکراسی رو به افول میرود بر بسامدِ واژۀ مردم افزوده میشود. منتقد دیگری میگوید، هژمونیِ جامعهشناسیِ امریکا و جذابیتِ شخصِ مایکل بوراووی و مقام و مرتبتاش در میدانِ جامعهشناسی بوده که جامعهشناسی مردممدار را بر سرِ زبانِ ما انداخته است. به هر حال، علتکاویِ رواجِ این ایده را در ایران به مفتشانِ ایدهها وامیگذاریم و فارغ از آن به لزومِ طرحِ این بحث در ایران تأکید میکنیم. از قضا، زمانِ دفاع از مردم و امرِ مردمی همین حالاست. همین حالایی که گروههای مردمی در خیابانهای سراسرِ دنیا به حرکت درآمدهاند. همین حالایی که مردم و هر امرِ مردمی مذموم دانسته میشوند. همین حالایی که جامعهشناسی به ترس از مردم خود را در حصارِ دانشگاهها محصور کرده است. همین حالایی که نه فقط صدای مردمان که هر صدایی که به اعادۀ حیثیت از پوپولیسم و مردم برخیزد در میانۀ این آشفته بازار گم میشود. زمانۀ همکناریِ جامعهشناسان با مردمان همین حالاست و «جامعهشناسی مردممدار» در ایران همین سودا را در سر دارد. منابع بوراووی، مایکل (1378). «دربارۀ جامعهشناسیِ مردممدار». ترجمۀ نازنین شاهرکنی. مجلۀ جامعهشناسی ایران، دورۀ هشتم، شمارۀ 1، بهار 1378، ص 168-201 ثقفی، مراد (1391). «فراخواندن مردم عوامفریبی نیست». اندیشۀ پویا، سال اول، شماره اول، اردیبهشت و خرداد 1391، ص 52-57 راشدمحصل، محمد تقی (1385). وزیدگیهای زادسپرم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی فرهنگِ فارسیِ سخن لغتنامۀ عمید لغتنامۀ دهخدا http://www.etymonline.com/index.php?term=public&allowed_in_frame=0 Clawson, Dan et al. (eds)(2007), Public Sociology: Fifteen Eminent Sociologists Debate Politics and the Profession in the Twenty-first Century, Berkeley: University of California Press [1] people [2] http://www.etymonline.com/index.php?term=public&allowed_in_frame=0 [3] سبزوار است این جهانِ کجمدار/ ما چو بوبکریم در وی خوار و زار (مولوی) [4] عجیب آنکه، برخی منتقدان معتقدند در واژگانِ مرکبِ فوق به کلی باید پسوندِ «مدار» را حذف کنیم و بهجای آن «محور» بگذاریم! نمیدانم این اعتقاد از کجا ناشی شده و بر چه استدلالی استوار است، ولی فهمِ این نکته که دایرۀ معناییِ این دو پسوند، در کنارِ همپوشانیهاشان، تفاوتهایی جدی نیز با یکدیگر دارند چندان دشوار نیست. برای نمونه، «محور» کجا معنای حیطه دارد؟ این پسوند در چه ترکیبی معنای التزام به چیزی را نشان میدهد؟ مثلاً آیا میتوان سیاستمحور و دولتمحور را با سیاستمدار و دولتمدار هممعنی دانست؟ به هر رو، مقایسۀ این دو مدخل در لغتنامههای معتبرِ موجود حداقل کاری است که میشود پیش از چنین ابرازِ عقایدی صورت گیرد. [5] برای روشن شدنِ این بحث کافی است به تشابهِ اصطلاحِ جامعهشناسی حوزۀ عمومی با نمونههای دیگری چون جامعهشناسی خانواده و جامعهشناسی علم و دهها نمونۀ دیگر توجه کنید که هر یک، به عنوان حوزهای تخصصی در جامعهشناسی، نهاد یا قلمروِ ویژهای از زندگیِ اجتماعی را موضوعِ پژوهش و نظرورزی قرار میدهند [6] چنانکه از اصطلاحاتِ مشابهی چون فارسیِ عمومی و زبانِ انگلیسیِ عمومی و ... که از جمله دروسِ دانشگاهی است که برای «عمومِ» دانشجویان در تمامی رشتههای تحصیلی به یک شکل و با سرفصلی واحد ارائه میشوند چنین برداشتی میشود. [7] چه بسا به این علت که علمای امریکایی همواره به پیگیری سبک و سیاقی همهفهم در نشرِ علم شهره بودهاند و مشکلِ شکاف میانِ عوام و خواص در بهرهگیری از علوم همواره مشکلی اروپایی بوده است. [8] 1/25: ”اورمزد آفرینش را تَندار در گیتی آفرید. نخست آسمان، ... ششم مردم و آتش در همه پراگنده بود” [9] دهخدا در معنای واژۀ مردم آورده است: آدمی، انس، انسان، آدمیزاده، شخص، بشر. البته، به نظر این واژه در گذشته معنایی مفرد داشته و صورتِ جمعِ آن مردمان بوده اما به تدریج به اسم جمع بدل شده است. [10] بهین مردمان مردم نیکخوست/بتر آنکه خوی بد انباز اوست (ابوشکور بلخی)؛ دریا دو چشم و بر دل آتش همی فزاید/مردم میان دریا و آتش چگونه پاید (رودکی) [11] فعلا از خودِ واژۀ «عوام» بگذریم که گرچه آن هم از همان دست واژگانِ نگونبخت است اما مجالِ دیگری برای بحث میطلبد. [12] برای توضیحِ اینکه در روایتِ غالب از پوپولیسم چه تعبیری از مردم میشود ن.ک. ثقفی 1391: 53 *منتشر در شماره دوم خبرنامه گروه جامعهشناسی مردممدار، ص 5-9 (اینجا) و روزنامه شهروند، 8 خرداد 93، ص 9 و 11 (اینجا و ادامهاش)

نظرات